نقاشی دست در حال تکه کردن نان
محاکمه دزد نان
در ?ک? از شهرها? کانادا پ?رمرد? را به دادگاه احضار کردند بخاطر دزد?دن نان. پ?رمرد به اشتباهش اعتراف کرد ول? کار خودش را ا?نگونه توج?ه کرد: «خ?ل? گرسنه بودم و نزد?ک بود بم?رم!»
قاض? گفت: «تو خودت می‌دانی که دزد هست? و من ده د?ر تو را جر?مه خواهم کرد و می‌دانم که توان پرداخت آن را ندار?، به هم?ن خاطر من به جا? تو پرداخت می‌کنم.»
در آن لحظه همه سکوت کردند و د?دند که قاض? ده د?ر از ج?ب خود درآورد و درخواست کرد بابت حکم پ?رمرد پرداخت شود. سپس ا?ستاد و نگاه کرد به کسان? که حاضر بودند و گفت: «همه شما محکوم هست?د و باید ده د?ر جر?مه پرداخت کن?د چون در شهر? زندگ? می‌کنید که فق?ر? مجبور می‌شود ?ک نان دزد? کند.»
در اون جلسه دادگاه حدود پانصد د?ر جمع شد که قاض? آن را به پ?رمرد بخش?د.




برچسب ها : حکایت  ,