مردى را فیل مستى در پشت سر بود او مى‏ گریخت و فیل از دنبال او شتافت تا اینکه به او رسید آن مضطرب شد و خود را در چاهى آویخت و چنگ زد بدو شاخه که در کنار چاه روییده بود.

پس ناگاه دید که در اصل آنها دو موش بزرگ که یکى سفید است و دیگرى سیاه مشغولند بقطع کردن ریشه ‏هاى آن دو شاخ پس در زیر پاى خود نظر کرد، دید چهار افعى سر از سوراخ‏هاى خود بیرون کرده‏ اند چون نظر به قعر چاه کرد دید اژدهایى دهان گشوده است که چون در چاه افتد آن را ببلعد چون سر بالا کرد دید که در سر آن دو شاخ اندکى از عسل آلوده است.

پس مشغول شد بلیسیدن آن دو عسل و لذت و شیرینى آن عسل او را غافل نمود از آن مارها که نمى‏ داند چه وقت او را خواهند گزید و از مکر آن اژدها که نمى‏ داند حال او چون خواهد بود وقتى که در کام او افتد.

این خلاصه داستان بود:  اما تفسیر آن چاه دنیا است که پر است از آفتها و بلاها و مصیبتها و آن دو شاخ عمر آدمى است و آن موش سیاه و سفید شب و روز است که عمر آدمى را پیوسته قطع مى‏ کند و آن چهار افعى اخلاط چهارگانه ‏اند که به منزله زهره اى کشنده ‏اند سوده و صفرا و بلغم و خون که نمى‏ داند آدمى که در چه وقت به هیجان مى ‏آید که صاحب خود را هلاک کند و آن اژدها مرگ است که منتظر است و پیوسته در طلب آدمى است و آن عسل که دل باخته او شده بود و او را از همه چیز غافل نموده بود لذتها و خواهشها و نعمتها و عیشهاى دنیا است‏.

یک شخص زاهد و متقى ممکن نیست هم از تمام لذتهاى دنیا بهره ببرد و هم نعمتهاى آخرت را برسد.

هر کس که هواى کوثر دارد                             باید دل از مهر و جهان بردارد

گر مهر و جهان خواهى و کوثرطلبى                  محض غلط است خوشه یکسر دارد

پی نوشت :

1- منازل الاخره ص 135




برچسب ها : حکایت  ,