سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من دکتر س.ص متخصص  اطفال هستم.
سالها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم
کنار بانک دستفروشی بساط باطری ، ساعت ،فیلم و اجناس دیگری پهن کرده بود. دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش ریخته است.آن زمان تلفنهای عمومی با سکه های دو ریالی کار میکردند. جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده ، او با خوشرویی ،پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت: اینها صلواتی است، گفتم: یعنی چه؟ گفت: برای سلامتی خودت صلوات بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد.
(دو ریالی صلواتی موجود است)

ادامه مطلب...


برچسب ها : حکایت  , تدکر  ,

توسط : |   نظر بدهید
      

 

عباسعلی فارسی




برچسب ها : طنز  ,
توسط : |   نظر بدهید
      

در گوشه و کنار شهر به صورت زیر زمینی اختلاط هایی در جریان است گاهی در استخرها، گاهی در اتاق های ماساژ و گاهی هم در مهمانی های شبانه.

ادامه مطلب...


برچسب ها : تدکر  ,

توسط : |   نظر بدهید
      

عباسعلی فارسی

آفتاب آرام داشت سرک می کشید. نسیم خنکی می وزید. بوی خاک باران خورده پیچیده بود. از لا به لای لب های خشکیده ترک خورده زمین، جوانه های کوچکی سر زده بود. گوسفندان با ولع بو می کشیدند و جوانه ها را زیر دندان های صاف و یک دستشان مزه مزه می کردند. چوپان، چوب دستی اش را توی هوا می چرخاند و گوسفندان را هی می کرد. تپه ای دوردست را نشانه گرفته بود

ادامه مطلب...


برچسب ها : حکایت  ,

توسط : |   نظر بدهید
      

ادامه مطلب...


برچسب ها : عکس نوشته جالب  ,

      
   1   2   3   4   5      >