در دنیای رئالیست ها و پراگماتیسم ها آنچه....

در دنیای رئالیست ها و پراگماتیسم ها آنچه بیش از هر چیزی اهمیت دارد و مابقی مولفه های در اولویت های پایین تری قرار می گیرند، کسب و حفظ منافع به هر قیمتی است. زمانی که جورج بوش شمشیر عربی را در حضور ملک عبدالله، پادشاه تازه درگذشته عربستان، در آسمان به چرخش در می آورد، به مثابه تاجری می ماند در پی بیشترین سود از تجارت اسلحه و نفت و خون بود. بنابراین ورای سیاست های جاری و اظهارات همیشگی سیاست مداران در دفاع از حقوق بشر و مبارزه با تروریسم، عملگرایی برای کسب بالاترین سود در قالب نظریه بازی ها در دنیای روابط بین الملل و پشت پرده روابط بیشتر بروز می کند. در این دنیای هابزی، انسان ها گرگ یکدیگرند و اخلاق دیگر جایگاهی ندارد. سیاستمداران با رویکردی ماکیاویلیستی هر وسیله ای را قربانی هدف می کنند.

 

چنین رویکردی در سیاست بین الملل خود را واضح تر و عریان تر نشان می دهد. از این رو با چنین عینکی می توان ملموس تر و بهتر دلایل رفتارهای غرب را در جهان درک کرد. حال با توجه به تحولاتی که در کشورهای عربی چه در گذشته و مرتبط با بیداری اسلامی روی داده و چه در حال، می توان به بسیاری از معادلات مرتبط با منافع غرب در مناطق عربی پی برد. اینکه چرا بعد از خیزش های بزرگ ملت های عرب، شاهد دموکراسی و آزادی نیستیم؟ چرا قیمت نفت دچار نوسان زیادی شده است؟ چرا آمریکا، کشورهای عربی را مامور حمله به یمن و سوریه و عراق کرده است؟ چرا فلسطین کماکان در اشغال است؟ پاسخ به این سوالات، و بسیاری سوالات دیگر، مشخص خواهد کرد چرا رژیم های خودکامه عربی در کشورهای حوزه خلیج فارس پابرجا هستند و حمایت های آمریکا را پشت سر خود احساس می کنند.

حاکمان عربی وام دار غرب

باید این نکته را در نظر داشت که موجودیت اولیه کشورهای عربی منطقه در قرن بیستم ماحصل توافق قدرت های بزرگ آن دوران بوده است و حتی مرزهای جغرافیایی آنها نه با جنگ و جبر تاریخ بلکه با قلم استعمارگران فرانسوی و انگلیسی (قرارداد سایس پیکو) کشیده شده است. از این رو ادامه حیات این کشورها نیز به اربابانی وابسته است که برای قرن ها مطامع خود را در عدم استقلال اعراب پیگیری کرده اند. «ما چنان کشورهای مسلمان را تصرف کرده‌ایم که بی‌توجهی ما به سود و منفعت غیرممکن به نظر می‌رسد.» این جمله را لورنس عربستان (جاسوس انگلیسی) در سال 1916 نوشته است. کاملا مشخص است، کشورهای غربی چنان زمینه های حضور خود را در منطقه فراهم آوردند که تا به امروز حاکمان ثروتمند عربی برای تامین منافع آنها در تلاشند. سیطره انگلیس بر چاه های نفت و به دنبال جنگ جهانی دوم حضور آمریکا بر سر چاه های نفتی عربستان، خود گویای بسیاری از سوالات است.

نحوه شکل گیری کشورهای عربی و تداوم حکومت خاندان های سلطنتی برای دهه های متمادی، خود گویای وضعیت کنونی اوضاع منطقه است. چنین حکومت های به طفیلی می مانند که بدون حمایت سرپرست خود نابود خواهند شد. از این رو نه تنها درهای کشورهای خود را برروی آمریکا و غرب گشوده اند بلکه پشتیبانی از خود را از آنها گدایی نیز می کنند. تا زمانیکه حاکمان عرب در پی شخصیت مستقل تر در زمینه اجرای سیاست های داخلی و به ویژه خارجی نباشند، امیدوار به ادامه حکمرانی خواهند بود ولی سرکشی از خواست های غرب، نتیجه ای جزء نابودی به دنبال نخواهد داشت. معمر قذافی و صدام حسین در برهه های به دنبال خروج از این چرخه معیوب بودند که در نهایت به بدترین شکل ممکن کشته شدند. اما شخصیت های چون بن علی و حسنی مبارک تا روزهای واپسین حکومت خود در مقابل آمریکا و غرب سرکشی نکردند و همین که تا به امروز درحال نفس کشیدن هستند، مدیون آنها هستند. در صورتیکه بهترین حالت متصور برای آنها سرنوشت صدام و قذافی بود.

از این رو می توان عنوان داشت که نیاز کشورهای عرب به ویژه کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس به تحت الحمایگی توسط آمریکا و غرب، به عاملی برای حمایت غرب از حاکمان خودکامه عربی شده است.

ضربه فنی کردن بیداری اسلامی

امواجی که از سواحل جنوبی دریای مدیترانه برخاست و کشورهای تونس، مصر و لیبی را در نوردید با موج شکن هایی در سواحل خلیج فارس روبه رو شد و حرکتی را که می رفت برای همیشه تکلیف خودکامگی را روشن سازد منحرف ساخت.

ملت های عربی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، در تاریخ معاصر خود سعی کرده اند از وابستگی به کشورهای قدرتمند رهایی پیدا کنند و راهی برای استقلال در تصمیم گیری ها و پیشبرد اهداف ملی خود بیابند. اما همواره حاکمان و نظام های سیاسی این کشورها به عنوان سدی در مقابل چنین حرکت های استبداد ستیز و استکبارستیز عمل کرده اند. در برهه هایی حرکت های مانند انقلاب و کودتا اتفاق می افتاد اما روند بار دیگر به مسیر قبل بازمی گشت.

با شروع بیداری اسلامی در کشور تونس و سپس در کشور مهم مصر، کورسوهای امید، پرنورتر شدند و ملت های دیگر منطقه را به تکاپو واداشت تا حقوق اساسی خود را مطالبه کنند. در همان اوان جنبش ها، استکبارستیزی و نفی سلطه خارجی از میان شعارها شنیده می شد. هر چند عدم وجود زیرساخت های اجتماعی و فرهنگی برای مردم سالاری باعث به وجود آمدن کشورهای دموکراتیک دینی نشد، اما نباید از نقش قدرت ها  و کشورهای خارجی در به انحراف کشاندن بیداری اسلامی غافل بود.

غرب که نظاره گر به چالش کشیده شدن کشورهای مستعمره قدیمی خود بود راه نجات را در منحرف کردن جریان بیداری دید. از سوی دیگر حاکمان خودکامه منطقه به ویژه در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس نگرانی خود را از به خطر افتادن حکومت های خود ابراز کردند. بنابراین غرب و کشورهای عربی در برنامه ای واحد و پس از فروکش کردن هیجانات انقلابی، خلل، تفرقه و حمایت از گروه های غرب گرا در کشورهای انقلابی را آغاز کردند و در مهمترین تحول، مصر با کودتای السیسی، بار دیگر به دامان غرب بازگشت. در تونس و لیبی نیز دیگر شاهد اتفاقات خاصی نبودیم و تنها گروه های تروریستی در حال جولان و قدرت نمایی هستند.

حفظ امنیت رژیم صهیونیستی اسرائیل

حرکت هایی که برای نبرد با یهودیان و صهیونیست هایی که در حال اشغال فلسطین بودند شکل می گرفت به همان سرعتی که تشکیل می شدند به همان سرعت نیز نابود می شدند. چرا که کسانی که حکم به تشکیل کشور مستقل یهودی داده بودند کسانی بودند که حکم زمامداری حکومت های عربی را نیز امضا کرده بودند.

در زمان دوقطبی جنگ سرد، حکومت های سوسیالیستی در مصر و سوریه داعیه مبارزه با رژیم صهیونیستی را در سر داشتند و نبردهایی نیز رودی داد اما به دلیل عدم و جود یکپارچگی و اتحاد میان اعراب، این جنگ ها با شکست های مفتضحانه ای برای نیروهای عربی خاتمه می یافت. بعدها شعار مبارزه با اسرائیل و بازپسگیری فلسطین از یهودیان، تنها مختص کسانی شده بود که ناسیونالیسم عربی را فریاد می زدند اما در عمل هیچ اتفاقی نمی افتاد. پس از جنگ سرد این فضا نیز از بین رفت و مردم فلسطین در مبارزات خود دیگر هیچ امیدی به اعراب نداشتند.

در ادامه اسرائیل به حیات خود ادامه داد و سرزمین های اشغالی خود را نیز گسترش داد. اما احساس عدم امنیت برای اسرائیلی ها چیز تازه ای نیست. ماهیت اشغالگر بودن این رژیم همواره پاشنه آشیل بقای آن خواهد بود. بخاطر این موضوع، می بایست کشورهای عربی، اسرائیل را مورد تایید خود قرار دهند و به دنبال آن روابط عربی و عبری شکل گیرد. این عمل در واقع با برقراری روابط با مصر و اردن وارد مرحله تازه ای شد و در نهایت کشورهای دیگر عربی چون اعراب خلیج فارس نیز دیگر مشکلی با حضور اسرائیل در منطقه ندارند.

با این استدلال می توان نتیجه گرفت، یکی از مولفه های حمایت غرب از حاکمان خودکامه عربی، حفظ امنیت رژیم صهیونیستی است. این حاکمان نه تنها با در اشغال بودن بخشی از سرزمین های عربی مشکلی ندارند بلکه در حال حاضر در ارتباط با رژیم صهیونیستی نیز هستند و حتی بازار کالایی مناسبی را برای این رژیم فراهم کرده اند.

تجارت نفت و اسلحه

در دوره استعمار دستیابی به طلای سیاه در منطقه خاورمیانه کار چندان سختی نبود و تنها هزینه احداث تجهیزات و تولید بر گردن شرکت های غربی و آمریکایی بود و نفت بدون هزینه خاصی به کشورهای مصرف کننده می رسید. حفظ چنین فرآیندی با  توجه به استقلال کشورها و جنبش های ملی شدن صنایع نفتی و همچنین تنوع کشورهای تولید کننده، دیگر امکان پذیر نبود و مصرف کنندگان می بایست هزینه های بیشتری را صرف خرید نفت و محصولات آن می کردند. اما نفت در خاورمیانه و کشورهای خلیج فارس حکایت دیگری داشت. بیشترین میزان ذخایر اکتشافی نفت جهان در منطقه خلیج فارس وجود دارد و این مکان تا سالیان سال این ماده سیاه رنگ باارزش را خواهد داشت.

ادامه تولید و صادرات انرژی از منطقه خلیج فارس از موضوعات امنیتی غرب محسوب می شود و آمریکا و کشورهای غربی آن را اولویت اولیه خود در منطقه خاورمیانه می دانند. بنابراین وجود رژیم های که بتوانند ثبات انرژی را برای کشورهای غربی تضمین کنند امری ضروری خواهد بود. به طور مشخص، این ارتباط دوطرفه است، از یک سو رژیم های عربی صادرات باثبات نفت را متضمن شده اند و از سوی دیگر حمایت غرب را برای بقای حکومت های خود را به این بهانه جلب کرده اند.

اما دلارهای نفتی کشورهای عربی باید هزینه شود؛ کشورهای عربی صادر کننده نفت، اکثرا دارای جمعیت کمی هستند و سرانه اقتصادی در این کشورها در ردیف کشورهای توسعه یافته قرار دارد. کسب و جذب دلارهای نفتی این کشورها، هدف بسیاری از شرکت ها و کمپانی های غربی است. در این میان کارتل های بزرگ اسلحه سازی نگاه ویژه به آنها دارند. هر ساله شاهد آن هستیم که قراردادهای نظامی چندین ده میلیارد دلاری برای خرید اسلحه و تجهیزات نظامی میان کشورهای عربی خلیج فارس و کمپانی های اسلحه سازی آمریکایی و غربی بسته می شود. در کنار اسلحه، باید از واردات کالاهای لوکس، سرمایه گذاری های هنگفت اعراب در اروپا و آمریکا یاد کرد. به این صورت دلارهای نفتی نیز بار دیگر به کشورهای غربی بازمی گردد.

جلوگیری از افزایش قدرت و نفوذ یک بازیگر خاص

آمریکا و متحدین غربیش همواره به منطقه خاورمیانه نگاه ویژه ای دارند و از قدرت گیری بیش از اندازه یک بازیگر با روش های مختلف جلوگیری به عمل می آورند. هرچند باید اسرائیل را از این امر مستثنی دانست، اما برای برقراری موازنه قوا در منطقه، غرب برخی از کشورها را در مقابل بازیگر برهم زننده موازنه مورد حمایت قرار می دهد تا وزن منطقه ای حفظ شود.

در چند دهه اخیر ایران خود را به عنوان بازیگر منطقه ای بانفوذ و قدرتمند نشان داده است که علاوه بر قدرت سخت، از قدرت نرم که همان ایدئولوژی انقلابی و اسلامی نیز هست بهره می برد و توانسته در نقاط حساس منطقه پایگاه های مردمی قوی ایجاد کند. همین امر نیز یکی از دلایلی است که آمریکا و کشورهای اروپایی برای جبران ضعف دیگر کشورهای منطقه مداخله کنند و توان و حمایت خود را پشت سر کشورهای عربی مانند عربستان، قطر و امارات قرار دهند.

ندای یک بسیجی عاشق




برچسب ها : تدکر  ,