آرام کسی رد شده اما ضربانش
باید بنویسم غزلـی تا هیجانش…

عطر خوش نعنــای تــــو در حلـقه ای از دود

سرگیجه ی این شهر، من و نقش جهانش




آواز بیاتی و چه خوب است که یک شب

عریــــان بشوی در وسط جامـــه درانش




از روی لب توست کــه در حاشیه ی قم

هی شعبه زده حاج حسین و پسرانش




این شعـــر فقــط تاب و تب رد شدنت بـــود

چیزی که عیان است چه حاجت به بیانش




دنباله ی موهای تو بر صفحه ی کاغذ

آرام کســی رد شده امـا ضربانش…